۳۴ مطلب توسط «.𝑘.𝑚 ‌‌» ثبت شده است

Hold My Hands

شن های ساحل بین انگشتام گیر میکنه، آب هربار محکم تر از قبل خودشو به مچ پاهام میکوبه، باد به صورتم میخوره و موهامو به حرکت درمیاره، تو با اون بلوز سفیدت وقتی داری وسط اب میدوی و میرقصی، صدات رو میشنوم، صدات قلبمو به حرکت درمیاره، صبر کن، منم میخوام بیام..

به جلو قدم بر میدارم، قدم هام لحظه به لحظه بلندتر میشه و بیشتر توی سطح اب فرو میرم...

فکر کردم رفتی، اون روزی که تن بی جونتو کنار ساحل پیدا کردم...

اون روزی که دستای سردتو محکم تو دستم فشار دادم و تو دستامو نگه نداشتی.

اون روزی که چشماتو از روی منی که بی درنگ داد میزدم بستی.

اون روزی که صدای جیغامو نشنیدی....

میتونم آبی که پوست گردنمو لمس میکنه، حس کنم

اونقدری دلم برات تنگ شده که بیام جلوتر و دستاتو بگیرم 

اونقدری از هم دور بودیم که بیامو خودمو محکم بندازم توی بغلت 

تو توی چند قدمی من ایستادی..

صدای خنده هات هنوزم شیرینه 

ولی چرا پاهای من به عقب حرکت میکنه؟

من نمیخوام برگردم به ساحل 

من میخوام بیام پیش تو 

دستاتو بیار نزدیک تر، چرا انقدر دور ایستادی سنیور، دستام بهت نمیرسه.....

  • نظرات [ ۶ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Thursday 10 Farvardin 02

    هنوزم دوست دارم

    "مارسی‌ جای ‌عاشقی ‌نبود،‌ ولی‌ حداقل‌ ما تلاشمان‌ را کردیم"

  • نظرات [ ۴ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Monday 8 Esfand 01

    قشنگترین زیبا..

    تمام زیبایی های جهان توی معشوقه من خطم شده:)

  • نظرات [ ۸ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Wednesday 3 Esfand 01

    Love

    عشق دل به دریا زدن است، بی کشتی

    -هیدن دریم-

    اگر در این دریا غرق بشوم نجاتم میدهی؟

    قول میدهی سر تک تک حرفهایت بمانی؟

    همان حرفهایی که وقتی کنار هم غروب خورشید را تماشا میکردیم و سرمای موج های دریا را در بین انگشتهای پاهایمان حس میکردیم، بهم زدیم

    همان حرفهایی که لبخند روی لبهایمان را پررنگ تر از قبل میکرد

    همان حرفهایی که با کلمه کلمه اش دست های هم را محکم تر فشار میدادیم و بلند تر فریادش میزدیم..

    تو قول دادی تک تک رویاهایم با تو را به حقیقت گره بزنی

    من اشتباه میکردم، من رویایی ندارم، بودن تو تنها رویای شب و روز من است

    بیا انگشتهای کوچکمان را به هم گره بزنیم و قول دهیم که تا ابد عشقمان را در قلب های خود نگه میداریم.

  • نظرات [ ۱۵ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Thursday 15 Dey 01

    قول بده

    karmanژنرال قصه ی من

    بهم قول بده...

    قول بده تا اخرش میمونی...

    بهم قول بده دستای اوژنیتو رها نمیکنی...

    قول بده سرنوشتمون رو به رویاهامون گره میزنیم.

  • نظرات [ ۸ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Tuesday 6 Dey 01

    کاغذ عاشق

    من از او نوشتم،

    و حتی کاغذ هم دلش را به او باخت و دیوانه وار عاشقش شد.

  • نظرات [ ۰ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Thursday 1 Dey 01

    جسم سرد

    بوی عجیب کاغذ تموم کتاب فروشی رو پر کرده بود

    لباس های سفیدشون بین اون همه قفسه های رنگا رنگ کتاب تضاد قشنگی رو ایجاد کرده بود

    هر لحظه محکم تر از قبل دستش رو میکشید و وادارش میکرد که اوهم همراهش تا صندلی کوچکی که با چرم قهوه ای رنگی درست شده، بدود

    صدای پاهاشون، سکوت عجیب رو میشکستن

    و با حرکت ناگهانی

    دوباره همه جا ساکت شد

    دیگه صدای پاهاشون کل کتاب فروشی رو پر نکرده بود

    دیگه صدای خندیدنی نمیومد

    فقط صدای نفس کشیدن بود

    نفس های صدا داری که خبر از ترس و استرس میدادن

    توی چشماش خیره شد و لبخند کمرنگی زد

    دستاش رو داخل جیب های لباسش برد، گرم بود اما جسم سردی حواسش را به خودش پرت کرد

    جسم را اروم داخل مشتش گرفت و لبخندش به وضوح پررنگ تر میشد

    جلوی پاهاش زانو زد

    انگشترش رو توی هردو دستش گرفت و به سمت دخترکی که روبروش روی صندلی نشسته بود گرفت

    چشمهاش به لبهای معشوقش قفل شده بود

    جواب؟

    بله؟

    از اون دو تیله ی مرواریدی چشماش چه اشکی قرار بود بریزه؟ اشک شوق یا اشکی که خبر از درد شدید قلبش رو میداد؟

    -از سری رویاپردازی ها، کارمن-

  • نظرات [ ۲ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Sunday 6 Azar 01

    نمایشنامه

    karman

    دلم میخواهد، نمایشنامه ای بنویسم...

    بنویسم مردی از در وارد شد،

    بنویسم مرد نگاه کرد، مرد به چشمهای پسر نگاه کرد...

    و در همین لحظه جهان به پایان رسید...

    تمام جهان در دو چشم خلاصه شد...

    و تماشاگران تا ابد آن را بلندترین نمایشنامه ی دنیا خواندند...

    نمایشنامه ای که جهان را در خود جای داده بود...

  • نظرات [ ۶ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Monday 9 Aban 01

    محو تو

    کاش میشد یه روز آفتابی به دور از چشم هرکسی دستت رو بگیرم

    و ببرمت به شانزلیزه

    تو برای من با لحجه ناشی و جدیدت آهنگ شانزلیزه رو میخوندی..

    کلاه فرانسوی من رو به سرت میزاشتی و من محو چهره‌ات میشدم،

    محو اون خط های کنار لبت وقتی میخندیدی...

    محو خط شدن چشمهات...

    محو همه چیت..

    تو من و دیوونه ی بی پروا صدا میزدی

    اما بین عاشقای اسطوره‌ای که اگه من رومئو بودم،تو ژولیت میشدی؟

     کاش میشد هیچ جمله ای با کاش شروع نشه

    -جانگ جیهوپ،10مارچ1991-

  • نظرات [ ۷ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Friday 29 Mehr 01

    چشم هایش

    زیباست میدونی خلاصه شدن چشم؛ چشهاش!
    ب نام چشمانت
    چشمانی که تمام زیبایی های دنیا درونش خلاصه شده است..
    چشمانی که دریای ابی رنگش هر بار من را وادار میکند که ساعت ها به
    تماشایش بنشینم..
    چشمانی که هربار قلب بی بجنبه ام را به تپش می اندازد 

    BY:Maybe

    یه ضرب المثل فرانسوی هست که میگه:

    tenir quelque chose comme à al prunelle de ses yeu

    -به معنای اینکه یک نفر رو مثل مردمک چشمات دوست داشته باشی 
    فکر کنم تو بهترین معنی برای این جمله ای...

    BY:Karman 

    چشمانِ او، هیچ‌گاه سخنِ صحابی اَش را نشنیده ام؛ مرگ و زندگی سیارکِ چشمان‌ش هم ندیده ام؛ لیک، ماورا گونه به چشمانش دچارم. گویی که پیمانه‌ی عمرم را میانِ چشمانش گم کرده باشم.

    BY:روحِ نآرِنجی

  • نظرات [ ۱۸ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Sunday 24 Mehr 01
    Blue side
    دنیای آبی

    Back to blue side
    بازگشت به دنیای آبی

    내 파란 꿈속에 널 담을래
    تورو درون رویای آبی رنگم قرار میدم

    아니라고 해도
    حتی اگر بگن که نیستی

    내 눈 속에
    تورو داخل چشمهام قرار میدم

    내 파란 꿈속에 널 안을래
    داخل رویای آبیم به آغوش میکشمت

    안 된다고 해도
    حتی اگر بگن که نمیتونم

    내 품속에
    در آغوش من
    موضوعات
    نویسندگان