۲ مطلب با موضوع «Book» ثبت شده است

حسرت

انگار که داشتن زندگی شاد فقط مسیری باریک و مشخص داشت و آن مسیر را هم پدرش برایش انتخاب می کرد. انگار که عقل و منطق خود نورا برای تصمیم گیری در زندگی به دردش نمی خورد. اما چیزی که نورا در پانزده سالگی به آن توجهی نمی کرد این حقیقت بود که حسرت در آینده چه حسی خواهد داشت، و پدرش چقدر زجر کشیده بود از درک اینکه هرگز رویایی که در سر داشت نخواهد رسید. حقیقت داشت که پدر نورا سخت گیر بود. اما شاید پدرش می دانست چه اتفاقی خواهد افتاد. شاید پیش بینی کرده بود که چطور یک حسرت به حسرت بعدی ختم می شود،تا جایی که تنها حس باقی مانده حسرت است،کتابی پر از حسرت.

کتابخانه ی نیمه شب-مت هیگ

  • نظرات [ ۲ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Saturday 4 Tir 01

    قلب

    در بسیاری از فرهنگ ها، چه باستان و چه مدرن، قلب به عنوان جایگاه روح و مکانی مخفی که روح در آن زندگی می کند، دیده میشود. وقتی داستان یک کودک گم شده را می خوانیم، ممکن است قلب مان درد بگیرد. وقتی عشق به پایان می رسد، قلب ما احساس شکستگی می کند و گاهی اوقات می شکند. وقتی احساس طردشدگی، شرمندگی یا فراموش شدن می کنیم، قلب مان حس تنگی و انقباض می کند، انگار دارد به روی خود بسته می شود و در حال کوچک تر شدن است. اما قلب تحت فشار، چه از عشق شدید یا رنج شدید، ممکن است شکافته شود و هرگز و هرگز دوباره مثل قبل نشود. این نه تنها در معنای استعاری، بلکه در واقعیت نیز صادق است. در واقعیت، وضعیتی به نام «سندرم قلب شکسته» وجود دارد.

    مغازه ی جادویی-جیمز دوتی

  • نظرات [ ۴ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Saturday 21 Khordad 01
    Blue side
    دنیای آبی

    Back to blue side
    بازگشت به دنیای آبی

    내 파란 꿈속에 널 담을래
    تورو درون رویای آبی رنگم قرار میدم

    아니라고 해도
    حتی اگر بگن که نیستی

    내 눈 속에
    تورو داخل چشمهام قرار میدم

    내 파란 꿈속에 널 안을래
    داخل رویای آبیم به آغوش میکشمت

    안 된다고 해도
    حتی اگر بگن که نمیتونم

    내 품속에
    در آغوش من
    موضوعات
    نویسندگان