۵ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

دنیای بدون اون..

karman1

بهش گفتم اگه بره میمیرم

اونم بهم قول داد هیچوقت ترکم نمیکنه

اون رفت..

منم نمردم..

فقط هربار با دم و بازدمم،اشک های بیشتری صورتمو خیس میکنن.

  • نظرات [ ۰ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Saturday 28 Khordad 01

    My Heart Hurt

    karman7

    روی تخت نرمش دراز کشید،بالشتشو توی بغلش گرفت و سرشو ب بالشت فشار داد.

    چشماشو بست و اجازه داد ک اشکای بی قرارش پارچه ی سفید رنگ بالشتش رو خیس کنن.

    اون چنگهایی که به بالشت نرم توی بغلش میزد...

    اون جیغ هایی که از بین لبهای صورتی رنگش بیرون می اومدن و بین پرهای داخل بالشت گم میشدن...

    اون قطرات شور آب که از بین مژه های بلندش خارج میشدن...

    نفسی که هر لحظه تنگ تر میشد...

    دردی که با هر بار کوبیده شدن ماهیچه ی قرمز رنگش که کارش پمپاژ خون ب کل بدنش بود،بیشتر و بیشتر میشد...

    دردی که هربار اون دوتا حبابک های نازک داخل سینش پر از هوا میشدن و دوباره خالی میشدن،رو با تموم وجود حس میکرد...

    هیچی..

    فقط خواستم بگم اگه هنوزم هرشب توی بغلش با آرامش میخوابید...شما خیلی خوشبختید:)

  • نظرات [ ۴ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Friday 27 Khordad 01

    ?Was he love me

    karman9

    دست ها و زانو هایش مانع از این شده بود که روی آسفالت های خیس خیابان بیافتد. اشک هایش از روی گونه هایش سر میخوردند و قطره قطره روی آسفالت های خیابان میریختند.

    از توی شیشه ی مغازه های اطراف به خودش نگاه کرد. فردی بی جون با لباس های خونی و بدنی زخمی...چی به سرش آمده بود؟

    قلبش با هر بار تپیدن تیر میکشید و درد را به تمام بدنش پمپاژ میکرد

    اشک هایش شدت گرفت و از زخم های روی صورتش گذشت که در نهایت مخلوط قرمز رنگی روی زمین میچکید.

    لب های ترک خورده و خونی اش را از هم باز کرد و با صدای گرفته ای پرسید..عاشقم بود؟ جواب این سوال مشخص بود..

    گاهی آرام با خودش کلمات نا مفهومی زمزمه میکرد اما چرا هنوزم او را میخواست؟

    او که با این حال روی آسفالت های سرد ولش کرده بود...

    چرا هنوز او را میخواست؟ او که باعث تمام دردهایش بود...چرا هنوز هم او را میخواست؟

  • نظرات [ ۴ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Sunday 22 Khordad 01

    قلب

    در بسیاری از فرهنگ ها، چه باستان و چه مدرن، قلب به عنوان جایگاه روح و مکانی مخفی که روح در آن زندگی می کند، دیده میشود. وقتی داستان یک کودک گم شده را می خوانیم، ممکن است قلب مان درد بگیرد. وقتی عشق به پایان می رسد، قلب ما احساس شکستگی می کند و گاهی اوقات می شکند. وقتی احساس طردشدگی، شرمندگی یا فراموش شدن می کنیم، قلب مان حس تنگی و انقباض می کند، انگار دارد به روی خود بسته می شود و در حال کوچک تر شدن است. اما قلب تحت فشار، چه از عشق شدید یا رنج شدید، ممکن است شکافته شود و هرگز و هرگز دوباره مثل قبل نشود. این نه تنها در معنای استعاری، بلکه در واقعیت نیز صادق است. در واقعیت، وضعیتی به نام «سندرم قلب شکسته» وجود دارد.

    مغازه ی جادویی-جیمز دوتی

  • نظرات [ ۴ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Saturday 21 Khordad 01

    Still with You....

  • نظرات [ ۰ ]
    • .𝑘.𝑚 ‌‌
    • Thursday 19 Khordad 01
    Blue side
    دنیای آبی

    Back to blue side
    بازگشت به دنیای آبی

    내 파란 꿈속에 널 담을래
    تورو درون رویای آبی رنگم قرار میدم

    아니라고 해도
    حتی اگر بگن که نیستی

    내 눈 속에
    تورو داخل چشمهام قرار میدم

    내 파란 꿈속에 널 안을래
    داخل رویای آبیم به آغوش میکشمت

    안 된다고 해도
    حتی اگر بگن که نمیتونم

    내 품속에
    در آغوش من
    موضوعات
    نویسندگان